جمشيد بنده در دولتسراي ماست

شاعر : خواجوي کرماني

خورشيد شمسه‌ي حرم کبرياي ماستجمشيد بنده در دولتسراي ماست
گيسوي پرچم علم سدره‌ساي ماستجعد عروس ماهرخ حجله‌ي ظفر
تاري ز پرده‌ي در خلوتسراي ماستآن اطلس سيه که شب تار نام اوست
با آن علو مرتبه مامور راي ماستکيوان که هست برهمن دير شش دري
کافلاک را چو درنگري زير پاي ماستگر زير دست ما بود آفاق دور نيست
ور زانک هست مملکت ديرپاي ماستبنماي ملکتي که نباشد خلل‌پذير
فر هماي سايه‌ي پر هماي ماستتا چتر ما هماي هواي ممالکست
وآئينه‌ي جمال خلافت لقاي ماستما تاج تارک خلفاي زمانه‌ايم
عکسي ز جام خاطر گيتي نماي ماستخورشيد آتشين رخ گيتي فروز چرخ
چون شاه هفت کشور گردون گداي ماستخواجو سزد که بنده‌ي درگاه ما بود